معنی محمد یونس

حل جدول

محمد یونس

برنده نوبل صلح در سال 2006 میلادی


محمد یونس (بنگلادش)

برنده نوبل صلح در سال 2006 میلادی

لغت نامه دهخدا

یونس

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن ابی فروه. رجوع به یونس (ابن محمدبن کیسان...) شود.

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن محمد، معروف به قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق رفت و کاتب برخی از والیان شد. یونس ازمردم دیه قسطله بود که از دیه های الجزیره الخضراء است و به سال 576 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن خلیل یا شیخ یونس بن خلیل. او راست: «معیار الاخبار و الاسرار» در تصریف، به زبان ترکی. (از یادداشت مؤلف).

یونس. [ن ُ] (اِخ) غیثاوی. خطیب جامع جدید به دمشق. او راست: رساله فی القهوه و تحریمها. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یونس بن عبدالوهاب... شود.

یونس. [ن ُ] (اِخ) خوارزمشاه. یونس بن تکش خان بن الب ارسلان بن اتسزبن محمدبن نوشتکین. بعد از انهزام برادر درسال 568 هَ. ق. به پادشاهی نشست و رشیدالدین وطواطدر مدح او شعر سروده است. (از تاریخ گزیده ص 492).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن عبدالقادر رشیدی اشری. او راست: تحفه اهل المعرفه بفضائل یوم عرفه. (از یادداشت مؤلف).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن ابی عمر اصفهانی، معروف به یونس اصفهانی. از محدثان بود و احادیثی از آن حضرت روایت کرده است. (از ذکر اخبار اصبهان ص 354).

یونس. [ن ُ] (عبری، اِ) به معنی کبوتر است. (از قاموس کتاب مقدس).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن بُکَیْربن واصل شیبانی، مکنی به ابوبکر. مورخ و از حافظان حدیث و از مردم کوفه و از مصاحبان جعفربن یحیای برمکی بود. یافعی و ذهبی او را صاحب «المغازی » دانسته اند. مرگ یونس به سال 199 هَ. ق. بود. (از اعلام زرکلی).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن محمدبن منعهبن سعدبن قیس، ملقب به رضی الدین اربلی. پدر شیخ عمادالدین ابوحامد محمد و کمال الدین ابوالفتح موسی، از مردم اربل بود. به موصل عزیمت کرد ودر خدمت ابن خمیس کعبی جهنی علم فقه آموخت و بسیاری از کتابها و مسموعاتش را از وی شنید، آنگاه به بغدادرفت و در مدرسه ٔ نظامیه در محضر ابن بزاز به تحصیل وتکمیل فقه پرداخت و آنگاه دوباره به موصل برگشت و از طرف امیر زین الدین مأمور تدریس در مسجد او شد. وی در آن مسجد به تدریس و تحقیق و مناظره و فتوا آغاز کرد و گروه بیشماری از طلاب به محضر او گرد آمدند و نیز دو پسر خود وی (شیخ عمادالدین و کمال الدین) به کسب علم از حضور او پرداختند. یونس بن محمد تا هنگام مرگ (سال 576 هَ. ق.) در موصل اقامت کرد و به همان کار علمی اشتغال داشت. (از تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 607).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن سالم بن یونس خیاط قرشی.از مخضرمین و از شاعران عصر بنی امیه و بنی عباس و شاعری نغزگوی و ظریف و هجوسرا بود. به وسیله ٔ عبداﷲبن مصعب بن زبیر به درگاه مهدی خلیفه رسید و شعر خود را بر وی خواند. پدر وی نیز شاعر بود و یونس عاق پدر بودو در حق یکدیگر شعرها دارند. روزی در محضر پدر و یاران وی این چند شعر برخواند تا او را به خشم آورد:
یا سائلی مَن ْ أنا أو مَن ْ یناسبنی
انا الذی ما له اصل و لا نسب
الکلب یَختال ُ فخراً حین یُبصرُنی
فَالکلب ُ اکرَم ُ مِنی حین َ ینتسب ُ...
لو قال لی الناس طرّاً انت الاسنا
لم یشططِ الناس فی هذا و لاکذبوا.
(از معجم الادباء ج 20 صص 67-68).

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن عبدالاعلی بن موسی بن میسره، الصدفی، مکنی به ابوموسی. یکی ازاعاظم فقیهان شافعی و از اصحاب امام شافعی و از اهالی مصر بوده، فقه و حدیث و دیگر علوم را از امام شافعی فراگرفته و از وی روایت کرده است. در علم قرائت نیز متبحر بوده است. یونس به سال 170 هَ. ق. متولد شد و به سال 264 هَ. ق. درگذشت. و رجوع به تاریخ ابن خلکان ج 2 صص 605-606 و اعلام زرکلی (یونس صدفی) شود.

یونس. [ن ُ] (اِخ) ابن عبدالوهاب بن احمدبن ابی بکر عَیثاوی شافعی. فقیه بودو لقب مفیدالطالبین و خطیب المسلمین یافت. او را تألیفاتی است که از آن جمله است: 1- الجامع المغنی لاولی الرغبات، در فقه شافعی. 2- شرح العنایه. 3- شرح الورقات. 4- تصحیح الغایه. 5- توضیح التصحیح. 6- دیوان خطبه ها. یونس شعر نیز می سرود ولی در زبان ضعیف بود. وی در دمشق به سال 976 هَ. ق. درگذشت. تولد او نیز به سال 898 هَ. ق. در همین شهر بود. (از اعلام زرکلی).

معادل ابجد

محمد یونس

218

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری